مالکیت در اسلام 1
هنگامی که اقتصاد کمونیستی را در جهان مطرح کردند و در اندیشه ها یشان مالکیت فردی را بی اعتبار ساختند ، گفتند که اسلام مالکیت فردی را تأیید می کند . برخی دیگر گفتند که مالکیت فردی احتکار و استثمار است . در نگاه مارکس مالکیت دزدی است . در اینجا کشمکشی ایجاد شد . سبب نزاع این بود که مالکیت در اسلام بنا بر مالکیت سرمایه داری فهمیده شد . این تشابه اسمی بود که باعث نزاع میان اقتصاد اسلامی و سوسیالیستی شد . به سخن دیگر اختلاف در غیر محل خودش بود ، و در جایی نبود که باید مناقشه باشد .
در این سلسله بحث های فرهنگی می خواهیم درباره اقتصاد سخن بگوییم . پیش از هر چیزی باید بگویم که من کارشناس اقتصادی نیستم . مدرک دانشگاهی من در رشته اقتصاد است و فارغ التحصیل دانشکده حقوق دانشگاه تهران در رشته «حقوق در اقتصاد» هستم . اما با همین اندازه تحصیلات ، یعنی لیسانس ، می توانم مسائل کلی اقتصاد را دریابم ، و درباره جزئیات مسئله ادعایی ندارم .
ما برای تبیین ایدئولوژی به اصول کلی اقتصاد نیاز داریم . یعنی با این مایه می توانیم نظریه مارکس ، نظریه ارزش اضافی و مسئله توزیع را به آسانی نقد کنیم . من حدوداً 15-14 سال پیش ، یک پژوهش مفصل درباره مسئله توزیع انجام داده ام که در مجلات فارسی به چاپ رسیده است . (1)
ثروت چگونه توزیع می شود ؟ این بحثی است که ان شاءالله در آینده بدان خواهم پرداخت . امروز می خواهیم به موضوعی بپردازیم که مهم ترین موضوع اقتصاد اسلامی و مهم ترین تفاوت میان اقتصاد اسلامی و اقتصاد سرمایه داری و اقتصاد کمونیستی و اقتصاد میانه است . زیرا که اقتصاد میانه هم داریم .
به نظر ما اقتصاد اسلامی اصول و مبانی بسیاری دارد ، از جمله حرمت ربا ، حرمت احتکار ، و غیر از آن . اما اساس و جوهر اقتصاد اسلامی معنای مالکیت در اسلام است . معنای مالکیت در اسلام را چگونه می فهمیم ؟ در این باره می توانیم به مسائل دیگر نیز بپردازیم . به هر حال این مسئله بسیار پر اهمیت است . به عنوان مقدمه باید به یکی از مشکلات اساسی ، که همان مسئله «تشابه» و «شُبه» است ، اشاره کنم . «شُبه» به این نام خوانده شده است ، زیرا امور با هم مشابه می شوند .
هنگامی که اقتصاد کمونیستی را در جهان مطرح کردند و در اندیشه ها یشان مالکیت فردی را بی اعتبار ساختند ، گفتند که اسلام مالکیت فردی را تأیید می کند . برخی دیگر گفتند که مالکیت فردی احتکار و استثمار است . در نگاه مارکس مالکیت دزدی است . در اینجا کشمکشی ایجاد شد . سبب نزاع این بود که مالکیت در اسلام بنا بر مالکیت سرمایه داری فهمیده شد . این تشابه اسمی بود که باعث نزاع میان اقتصاد اسلامی و سوسیالیستی شد . به سخن دیگر اختلاف در غیر محل خودش بود ، و در جایی نبود که باید مناقشه باشد .
در این باره به یاد بحثی می افتم که میان من و مرحوم شیخ سعدی یاسین به وجود آمده بود . او یکی از علمای بیروت و از موسسین «رابطه العالم الاسلامی» در مکه بود . در کنار هم نشسته بودیم که سخن از چپ و راست شد . برادرمان ، شیخ سعدی یاسین ، اصرار داشت که اسلام راست است . به او گفتم : برادر چه مسئله ای باعث شده که تو این نظر را داشته باشی و خود را در کنار استعمارگران و امپریالیسم جهانی قرار دهی ؟ چگونه بار گناهان استعمار را به دوش می گیری ؟ گفت : به نظر شما ما کیستیم ؟ به او گفتم که در منطق قرآن ما بر صراط مستقیم ، غیر المغضوب علیهم ، و لاالضالین ، هستیم . حقیقت این است که پژوهشگر عمیق قرآنی در می یابد که «المغضوب علیهم» راستی ها هستند و «الضالین» چپی ها . ما هم در «الصراط المستقیم»هستیم .
هم اکنون ادعایم را بدون دلیل بیان می کنم . من بی ذکر دلیل می گویم که ما در صراط مستقیم ، غیر المغضوب علیهم ، هستیم . می خواهم این مسئله در ذهن شما باشد ، تا در آینده به این مسئله بپردازیم که ما راست نیستیم . چرا باید مسئولیت جنایات آمریکا و استعمار انگلیس و سوابق فرانسه و احتکار تجاری آلمان را بپذیریم ؟ چرا اسلام را در صف راست گراها قرار دهیم و بگوییم ما راست گرا هستیم ؟ شیخ سعدی یاسین این آیه را برایم خواند : و اصحاب الیمین ما اصحاب الیمین فی سدر مخضود ، و طلح منضود ، و ظل ممدود (واقعه /30-27) (و یاران راست یاران راست کدامند ؟ در زیر درختان کنار بی خار و درخت های موز که میوه اش خوشه خوشه روی هم چیده شده است . و سایه ای پایدار .)
در واقع مالکیت در اسلام شبیه به این مسئله است . سخن ما این بود که مالکیت به معنای سرمایه داری در اسلام وجود ندارد . معنای این سخن این است که از نظر اسلام وقتی می گوییم که من مالک هستم ، مردم اختیاردار اموال خود هستند ، و من این شیء را در اختیار دارم ، مفهوم آن کاملاً با مفهوم مالکیت در سرمایه داری متفاوت است . مالکیت در اصطلاح اسلام فقط از آنِ خداوند است . کسی نمی تواند مالک چیزی به معنای سرمایه داری آن شود . زیرا که مالکیت در سرمایه داری به معنای اختیار تام است . شما در روزنامه ها خواندید که شخصی اموالش را برای سگی به ارث گذاشت . مالکیت در اصطلاح غربی و سرمایه داریِ آن به معنای اختیار تمام و کامل است . سپس اقتصاد سوسیالیستی سر بر می آورد و این مسئله را رد می کند و می گوید مالکیت به این معنی دزدی است .
شما به نظریه ارزش اضافی مارکس توجه کنید . این نظر مستند به نظریه ارزش است . یعنی ارزش یک کالا معادل عمل انجام گرفته بر آن است . از طرف دیگر شما مشاهده می کنید که برخی بی محابا و بی هیچ دلیلی به مالکیت تمسک و از سرمایه داری دفاع می کنند . من چرا باید از سرمایه داری دفاع کنم ؟ سرمایه داری برای خود پول و فیلسوف و دانشمند و دانشگاه دارد و از خود دفاع می کند . من باید از اسلام خودم دفاع کنم ، و از مالکیت در مفهوم اسلامی آن .
واقعیت این است که مالکیت در اسلام اختیار تام نیست ، بلکه اختیاری همراه با مسئولیت است . آیا مالک حق دارد اسراف یا تبذیر کند ؟ من بحثم را با مسائل روشن آغاز کردم . ما مسلمانان چشمان خود را بر حقیقت اسلام می بندیم . مالک هرگز اجازه ندارد اسراف یا تبذیر کند . قرآن به صراحت می گوید :
کلوا و اشربوا و لاتسرفوا (اعراف/31)
اسراف و تبذیر حرام است .
آیا مالک اجازه دارد حقوق شرعی خود را نپردازد ؟ آیا مالک می تواند اموال خود را در دریا بریزد ؟ آیا مالک می تواند همه اموال خود را به ارث فرزند یا سگ یا موسسه اش در آورد ؟ فقط در ثلث آن چنین حقی دارد .
من یک خودکار دارم ، می توانم آن را اینجا بگذارم یا از اینجا بردارم و یا حتی آن را بشکنم . آیا این حق را دارم که آن را بشکنم ؟ حتماً چنین حقی و اجازه ای ندارم .
این چشم انداز بحث ماست . مالکیت در اسلام به معنای اختیار تام و کامل وجود ندارد . من نمی توانم هر گونه که بخواهم و بی هیچ مسئولیتی در اموالم تصرف کنم . اما مالکیت در غرب هیچ محدودیتی ندارد ، یعنی اگر بخواهم می توانم مالی را احتکار کنم . این مداد یا گندم یا برنج امروز ارزان است و هر گاه گران شد ، من آن را با قیمت دلخواهم می فروشم . در حالی که احتکار در اسلام حرام است .
خواهش می کنم به این نکته خوب توجه کنید . این سخن اندکی دشوار است ، اما پس از آن مسائل روشن می شود . اگر ما نیک بنگریم ، در می یابیم که مالکیت و نسبت میان مالک و مملوک از آن خداوند است ، زیرا که من خالق نیستم . من کسی نیستم که ارزش به چیزی می بخشم . من بخشی از ارزش را به کالا می دهم .
این مداد است . صانع این مداد کیست ؟ چه کسی این قلم را ساخته است ؟ بخشی از این قلم فکر و ذوقِ مبتکر و مهارت سازنده است . اما سازنده اش مواد اولیه را از کجا آورده است ؟ آیا من آهن را خلق کرده ام ؟ من آهن را خلق نکرده ام ، بلکه از زمین گرفته ام . هر چیزی در این دنیا و هر ملکی ، ترکیبی است از طبیعت و اندیشه ، و تمرین و کار . اندیشه نیز کاری فکری است . هر چیزی در دنیا از دو عنصر ساخته شده است ؛ بخشی از آن از طبیعت است ، یعنی از آن چیزی که خداوند آفریده است ، و بخش دیگر آن کار من است . ما منکر دستاوردهای انسانی نیستیم . کار انسانی بسیار محترم است .
طبیعت از آنِ کیست ؟ طبیعت را خداوند آفریده است . چرا این طبیعت باید زا آنِ من ، به معنای غربیِ آن باشد . من در اینجا چاهی حفر می کنم و به نفت می رسم ، سنگی را می کنم و به آهن می رسم . در مصر پنبه ای کشت می کنم و به بهترین پنبه می رسم . شما می دانید که پنبه مصر چند برابر انواعِ دیگرِ پنبه قیمت دارد . چرا اینها باید مال من باشد ، تا هر گونه که بخواهم در آنها تصرف کنم . با این توضیحات معنای مالکیت اسلامی را در می یابیم ؛ این کالا به من اختصاص دارد ، زیرا من در ساخت و تولید آن شرکت داشته ام . به بیان دیگر عنصر کار از من بوده است . اما در عین حال من حافظ و حامی عنصر طبیعت هستم . در برابر این مالکیت مسئول و در برابر شرع ملتزم به احکام معینی هستم .
مارکس می گوید که ما باید کارخانه ها و محصولات تولید بشر را ملی کنیم . مالکیت در اسلام به همراه مسئولیت و وظیفه است . مالک موظف است ، املاک خود را اداره کند . باید از آن با اشتیاق نگهداری کند، زیرا او مالک است . نمی تواند اموال خود را احتکار کند ، از بین ببرد ، به دریا بریزد ، برای سگی به ارث بگذارد و یا هر گونه که بخواهد وصیت کند . نمی تواند آن را به کار برد ، مگر برای مصلحت عمومی و در راه رضایت خداوند .
این سخن بدین معناست که انسان نمی تواند اموال خود را به شکل حرام مصرف کند . این مسئله نکته ای اساسی درباره مالکیت است . زیرا مالک نمی تواند اموال خود را احتکار کند ، یعنی به گونه ای اموال خود را مصرف کند که به مصلحت عمومی نباشد . نمی تواند فشار بر مردم آورد و اموالش را با سود فراوان بفروشد .
بنابراین ، اساساً ، مالکیت در اسلام ، بی آنکه بخواهیم به حاشیه برویم ، مانند این است که همه چیز خود را ملی کرده باشیم . به طور مثال این ضبط صوت را به فلان شخص دادیم ...(2) مالکیت از آنِ خداست ، از آن امت است و مالکین امانت دار هستند .
طبیعتاً این نکته در مالکیت اساسی است . اگر دریافتیم که هر مالی در جهان نتیجه همراهی اندیشه و کار و طبیعت است ، در می یابیم که در اسلام مالک امانتدار طبیعت است و از ثمرات طبیعت و اندیشه و کار خود بهره می برد . کار در حقیقت نتیجه تلاش دیگران است . زیرا من مهارت و تخصصم را در مدرسه یاد گرفته ام و دیگران نیز در مدرسه کارهای بسیاری کرده اند . اندیشه هایشان را در کنار یکدیگر نهاده اند و رشته ای تخصصی به وجود آمده است . من آموخته ام و دیگران نیز در کاری که من انجام داده ام ، شرکت داشته اند .
بنابراین ، اگر من مدیر این ملک باشم ، این ملک ، افزون بر طبیعت ، از تولید و اندیشه و تمرین تشکیل شده است . علاوه بر این ، من به معنای غربیِ آن مالک نیستم ؛ نمی توانم طبیعت را احتکار کنم و هر گونه که بخواهم آن را مصرف کنم . این مسئله بحثی کلیدی در اقتصاد است و درباره برخی از نتایج و احکام این مسئله اقتصادی در جلسات بعد سخن خواهیم گفت .
1)اشاره امام موسی صدر به هفت مقاله ای است که در مجله مکتب اسلام به چاپ رسید .
2)این قسمت از نوار نامفهوم است .
----------------------------------------------------
آنچه خواندید درس گفتاری از امام موسی صدر بود برای اعضای ارشد جنبش امل . تاریخ تقریبی این گفتار سال های (1354 تا 1357) است . به نقل از کتاب رهیافت های اقتصادی اسلام . صص99-93